English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 229 (6286 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
accounting classification U کد مالی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
home U امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
homes U امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
subsidy U کمک مالی
padding U لگد مالی
trust U تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trusted U تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trusts U تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
credit U اعتبار مالی
credited U اعتبار مالی
crediting U اعتبار مالی
credits U اعتبار مالی
subsidies U مکهای مالی دولت , سوبسید
subsidies U کمکهای مالی
waxing U موم مالی
merger U حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
mergers U حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
aristocracies U حکومت اشراف که اشرافیت ایشان ممکن است ازامتیازات مالی یا نظامی یااجتماعی و تربیتی خاص باشد
aristocracy U حکومت اشراف که اشرافیت ایشان ممکن است ازامتیازات مالی یا نظامی یااجتماعی و تربیتی خاص باشد
monetarists U طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
felt U نمد مالی کردن
embrocation U روغن مالی
embrocations U روغن مالی
chamberlain U نافر مالی
chamberlains U نافر مالی
treasurer U مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
treasurers U مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
whitewash U سفید کاری کردن ماست مالی کردن
roughcast U گل مالی شده
scrabble U دست مالی کردن
scrabble U سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbled U دست مالی کردن
scrabbled U سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbles U دست مالی کردن
scrabbles U سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbling U دست مالی کردن
scrabbling U سرسری چیز نوشتن دست مالی
procurator U معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
procurators U معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
fund U اعتبار مالی
funded U اعتبار مالی
grope U دست مالی کورمالی کردن
groped U دست مالی کورمالی کردن
gropes U دست مالی کورمالی کردن
groping U دست مالی کورمالی کردن
anoint U روغن مالی کردن
anointing U روغن مالی کردن
anoints U روغن مالی کردن
finance U درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finance U مالی
finance U قسمت مالی یا دارایی
financed U درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financed U مالی
financed U قسمت مالی یا دارایی
finances U درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finances U مالی
finances U قسمت مالی یا دارایی
financing U درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financing U مالی
financing U قسمت مالی یا دارایی
salvage U مالی را از خطرنجات دادن
salvaged U مالی را از خطرنجات دادن
salvages U مالی را از خطرنجات دادن
salvaging U مالی را از خطرنجات دادن
bill U سند مالی لایحه یا طرح قانونی
bills U سند مالی لایحه یا طرح قانونی
slobbery U لجن مالی
financially U از نظر مالی
financier U متخصص مالی
financier U کارشناس علم مالیه متخصص مالی
financiers U متخصص مالی
financiers U کارشناس علم مالیه متخصص مالی
fiscal U مالی
fiscal U مربوط به مالی یامالیه
fiscal U سال مالی
financial year U سال مالی
financial years U سال مالی
fiscal year U سال مالی
fiscal year U سال مالی سال جاری
fiscal year U دوره مالی
fiscal years U سال مالی
fiscal years U سال مالی سال جاری
fiscal years U دوره مالی
accountability U ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
pecuniary U مالی
financial U مالی
monetary U مالی
gross national product U تولیدناویژه قیمت تولید یک کالا دربازار خاص فرف یک سال مالی
rough U دست مالی کردن
roughest U دست مالی کردن
accountable disbursing officer U افسر ذیحساب مالی
active fiscal policy U سیاست مالی فعال
anele U تدهین یا روغن مالی کردن
annual financial statement U گزارش مالی سالانه
anointment U پماد مالی
anointment U روغن مالی تدهین
austere fiscal policy U سیاست مالی مضیق
capital commitment U تعهدات مالی
capital expenditure U هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
cere U موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
charge and discharge statements U حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
Other Matches
fiscal drag U اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
financial statement U صورت مالی گزارش مالی
quando acciderint U وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
illinition U روغن مالی
non pecuniary U غیر مالی
judgment debt U محکوم به مالی
inunction U روغن مالی
pecuniary penalty U مجازات مالی
taction U دست مالی
in low water U در تنگی مالی
finance house U موسسه مالی
finance markets U بازارهای مالی
finance officer U افسر مالی
financial ability U تمکن مالی
financial adviser U مشاور مالی
financial intermediary U واسطه مالی
financial assets U دارائیهای مالی
financial assets U موجودی مالی
financial budget U بودجه مالی
financial capital U سرمایه مالی
financial centers U مراکز مالی
financial circles U محافل مالی
financial crisis U بحران مالی
financial feasibility U امکان مالی
financial data U اطلاعات مالی
financial e. U متخصص مالی
financial inventory U ذخایر مالی
felting U نمد مالی
financial bill U لایحه مالی
fiscally U ازلحاظ مالی
committee of ways and means U کمیسیون مالی
fiscal policy U سیاست مالی
fiscal control U کنترل مالی
fiscal control U نظارت مالی
financial status U وضع مالی
financial secretary U مشاور مالی
financial relations U روابط مالی
financial position U وضعیت مالی
financial policy U سیاست مالی
financial plan U برنامه مالی
financial period U دوره مالی
financial management U مدیریت مالی
financial expenses U هزینههای مالی
financial affairs U امور مالی
mart U بازار مالی
financial market U بازار مالی
sustentation U استعانت مالی
unction U روغن مالی
sustention U استعانت مالی
subvention U کمک مالی
subsidization U کمک مالی
Mali U کشور مالی
sparge U گل مالی کردن
snow job U ماست مالی
self support U استقلال مالی
rough usage U دست مالی
spiel U شیره مالی
spiel U شیره مالی کردن
corporate treasurer U مدیر امور مالی
chief financial officer [CFO] U مدیر امور مالی
functional finance U سیاست مالی اصولی
aid package U بسته کمک مالی
tallow U پیه مالی کردن
financial intermediary U موسسه مالی واسطه
inuct U روغن مالی کردن
financial planning U برنامه ریزی مالی
means tests U سنجش استطاعت مالی
means test U سنجش استطاعت مالی
financial mission U هئیت مامورین مالی
mud bath U گل مالی تن برای درمان
financial statement U صورت وضعیت مالی
financial investment U سرمایه گذاری مالی
tools of fiscal policy U ابزار سیاست مالی
to come into a property U مالی را صاحب شدن
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work. U ماست مالی کردن
pure fiscal policy U سیاست مالی خالص
compensatory fiscal policy U سیاستهای مالی ترمیمی
discretionary fiscal policy U سیاست مالی اختیاری
embrocate U روغن مالی کردن
expansionary fiscal policy U سیاست مالی انبساطی
disbursing officer U افسر ذیحساب مالی
finance company U شرکت تامین مالی
current income U درامد یک سال مالی
restrictive fiscal policy U سیاست مالی انقباضی
financial accounts حساب های مالی
contractionary fiscal policy U سیاست مالی انقباضی
passive fiscal policy U سیاست مالی غیر فعال
Monetary systems. U سیستم های پولی ( مالی )
financial data U اطلاعات مربوط به امور مالی
deficit financing U اداره امور مالی با کسرموازنه
jigger U ماشین نم مالی جرثقیل ابی
financial planning system U سیستم برنامه ریزی مالی
administrative(financial,legal)process. U جریان اداری (مالی .حقوقی )
company secretary U مسئول مالی و حقوقی شرکت
feel the pinch <idiom> U در تنگنای مالی قرار گرفتن
waxer U کسیکه موم مالی میکند
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . U موضوعی را ماست مالی کردن
in the hole <idiom> U قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
deforciant U کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
deficit financing U تامین مالی از راه کسر بودجه
bailout U کمک مالی [برای جلوگیری از ورشکستگی] [اقتصاد]
industrial wealth U مالی که از راه پیشه و هنربدست امده باشد
larceny petty U بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
consignee U کسی که جنس یا مالی بعنوانش ارسال شده
current budget U بودجهای که برای یک سال مالی تدوین شود
current expenditure U هزینهای که فایده ان منحصر به یک دوره مالی باشد
To drive someone up the wall. U کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
She is comfortably off. U ازنظرمالی راحت است ( تأمین مالی دارد )
Our company has some pecuniary difficulties . U شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
functional finance U سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
e. of pleas U دادگاهی که اصولا برای رسیدگی به کارهای مالی بود
We've never had it so good. <idiom> U وضع [مالی] ما تا حالا اینقدر خوب نبوده است.
I am pinched for money. U دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
fiscal station U قسمت اداری یا مالی که در یک سلسله به ترتیب شماره قرارگرفته باشد
provident fund U وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
usufruct U از عین ونمائات مالی استفاده کردن حق عمری و رقبی داشتن
nonmonetarists U ان دسته از اقتصاددانانی هستندکه برای سیاستهای مالی کارائی بیشتری قائل هستند
corporate model U نمایش یا شبیه سازی ریاضی اعمال حسابداری و خطوط راهنمای سیاست مالی یک شرکت
monetary school U مکتب اقتصادی تحت رهبری میلتون فریدمن که معتقد به کارائی بیشترسیاست پولی نسبت به سیاست مالی در اقتصاد است
reserve requirement U مقدار ودیعه مالی که هر بانک تجارتی در بانک مرکزی بایدداشته باشد
He has feathered his nest. He has lined his pocket. U اودیگر بارش را بسته است ( ازنظر مالی تأمین است )
monetrarist keynesian debate U اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
dow jones information service U سرویس اطلاعات که شامل اطلاعات جاری قیمت انبار وسایر خبرهای مالی است
tar down U بتونه مالی کردن مسدود کردن سوراخها
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
international finance corporation U شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
stop order U دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
mixed capitalism U نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
Recent search history Forum search
1ترجمه کردن این جمله برام مشکله از لحاظ دستوری جور نمیشه
1بدین وسیله از شما صمیمانه دعوت به عمل می آید، تا در برنامه ی که به مناسبت سپاس گذاری و قدر شناسی از مساعدت های مالی کشور جاپان، که از جانب اداره محلی بامیان برنامه ریزی گردیده است، شرکت ورزیده ممنون
1offshoring
1شرکت ما متحمل ضررو زیان مالی زیادی شده است
1the financial condition or position of a business enterprise
0شرکت مالی
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com